بازی احتمالات در معامله گری


اکیدا توصیه می کنم مطلب: چطور مطمئن شویم که معاملاتم سودده خواهد بود؟ را مطالعه کنید تا پی به ماهیت تصادفی نتایج معاملات ببرید!

احتمالات در معامله گری؛ شانس موفقیت هر معامله چقدر است؟

همه چیز در فارکس بر این پایه استوار است که معامله‌ای را با بالاترین احتمال موفقیت انتخاب کنید. با این حال، شهود و خرد انسانی می‌تواند فرد را فریب داده و منجر به تصمیمات اشتباه شود. در این مقاله، ما قوانین اصلی احتمال را که می‌توانید در معاملات استفاده کنید، مرور می‌کنیم تا بتوانیم معاملاتی با شانس موفقیت بالاتری را انتخاب کنیم.

نقص شهود

مشکل این جا است که بسیاری از اوقات، ‌وقتی که ما با شهود خود اقدام به کاری می‌کنیم و در مورد آن عمیقا به تفکر نمی‌پردازیم، تخمین ضعیفی از احتمالات داریم. بیایید به نظریه «چشم‌انداز» که بازی احتمالات در معامله گری دنیل کانمن و آموس تورسکی – در کتاب تفکر سریع و کند – ارائه داده‌اند، نگاهی بیندازیم. این نظریه روش‌های تصمیم‌گیری ما که با ریسک‌ همراه هستند را بررسی می‌کند:

تصور کنید که باید یکی از دو حالت زیر را انتخاب کنید:

۱- برنده شدن ۱۰۰ دلار با شانس ۷۵ درصد و صفر دلار با شانس ۲۵ درصد.

۲- سود قطعی ۷۰ دلار.

همچنین یک آزمایش دیگر نیز وجود دارد و باید یکی از موارد زیر را انتخاب کنید:

۱- از دست دادن ۱۰۰ دلار با شانس ۷۵ درصد و یا از دست ندادن هیچ پولی با شانس ۲۵ درصد

۲- ضرر قطعی۷۰ دلار

منطق می‌گوید که یک فرد ریسک گریز در هر دو مورد گزینه ۲ را انتخاب می‌کند. (سود کم و ریسک کم) با این حال، در واقعیت، اکثر افراد در مورد سوال اول گزینه ۲ و در مورد سوال دوم گزینه ۱ را انتخاب می‌کنند.

تئوری چشم‌انداز نشان می‌دهد که مردم احتمال سود نکردن را بیش از حد ارزیابی می‌کنند و از سوی دیگر، در برآورد احتمال ضرر نکردن نیز به همین میزان اغراق به خرج می‌دهند. مردم به دنبال کاهش ریسک خود هستند اما در عمل ممکن است سود کمتر و ضرر بیشتری نصیبشان شود. (در مثال بالا در مجموع چون در حالت اول گزینه دوم (۷۰ دلار سود) و در حالت دوم گزینه یک (۱۰۰ دلار ضرر) را مردم انتخاب می‌کنند در بلندمدت برآیند ضرر می‌شود.)

به عبارت دیگر، از نظر روانشناختی، ضررها بیش از سودها بر افراد تاثیر می‌گذارد. اگر احتمال موفقیت کم باشد، افراد تمایل بیشتری به ریسک دارند، در حالی که اگر احتمال موفقیت زیاد باشد، برعکس، تمایلی به ریسک‌پذیری ندارند. واضح است که برای به حداکثر رساندن سود، باید دقیقا مخالف این ترتیب عمل کرد. این گرایش اشتباه درمورد ضررها نیز مشاهده می‌شود. هرچه احتمال ضرر بیشتر باشد، افراد تمایل بیشتری به ریسک کردن دارند.

هنگامی که احساسات بر تصمیمات شما در معامله گری حاکم است، در واقع معامله نمی‌کنید، بلکه در حال قمار کردن هستید. شما وسوسه می‌شوید که حد سود خود را کم کرده و اجازه می‌دهید زیان‌های شما افزایش پیدا کند. راه حلی که می‌تواند از نظر کنترل رفتار، شما را در وضعیت بهتری قرار دهد، استفاده از یک سیستم معاملاتی مناسب و رعایت مدیریت ریسک است.

آماندا کاکس، سردبیر روزنامه نیویورک تایمز، تصویری زیبا از مغالطه انسان در قضاوت درباره احتمالات ارائه می‌کند.

مشکل زمانی پیش می‌آید که ما به جای احتمالات، به سمت پیش‌بینی‌ کردن حرکت کرده و بر مبنای این پیش‌بینی‌ها اقدام می‌کنیم. اگر احتمال سود را ۸۰ درصد تخمین بزنیم، ممکن است خود را فریب داده و از قرار دادن حد ضرر صرف نظر کنیم. شاید این «احتمالاتی فکر کردن» امری دشوار باشد، اما معامله گران باید تلاش خود را انجام دهند.

مغالطه قمارباز

بیایید مطمئن شویم که مفهوم احتمال را به درستی درک کرده‌ایم. تصور کنید که یک سکه بالا می‌اندازید. در این صورت، نتیجه تصادفی است و احتمال شیر یا خط آمده معادل ۵۰ درصد است. به عنوان مثال، شما روی شیر شرط بندی می‌کنید. آیا احتمال موفقیت شما بعد از اینکه ۵ باز پشت سر هم شیر آمده است، کاهش می‌یابد؟ جواب مشخصا «نه» است. احتمال شیر آمدن در این حالت هنوز هم برابر با ۵۰ درصد خواهد بود. دلیل این امر این است که ما شانس چند رویداد را به صورت یکجا محاسبه نمی‌کنیم (به عنوان مثال شانس اینکه شش بار پشت سر هم شیر بیاید) هر رویداد مستقلا محاسبه و از نو محاسبه می‌شود بنابراین احتمال شیر آمدن در هر رویداد یکسان و برابر با ۵۰ درصد است.

این قضیه به عنوان مغالطه قمارباز نامیده می‌شود که در آن تصور می‌شود اگر یک رویداد در یک دوره معین بیش از حد معمول رخ بدهد، در آینده شانس رخ دادن این رویداد کاهش پیدا می‌کند. شما می‌توانید شواهد کافی برای عدم صحت این تصور را در مونت کارلو (منطقه‌ای در فرانسه که شامل معروف‌ترین قمارخانه‌ها و کازینوهای جهان است) به‌وضوح ببینید.

معامله گران باید این موضوع را پس از چند بار سود کردن پشت سر هم و همینطور چند بار زیان کردن پشت سر هم، برای خود یادآوری کنند.

دوستی با امید ریاضی

لازم به ذکر نیست که معامله گری پیچیده‌تر از پرتاب یک سکه است. اما با این حال تمام آنها با احتمالات سر و کار دارند.

هدف یک معامله گر، ساختن یک سیستم معاملاتی با انتظار عملکرد مثبت و ترکیب آن با مدیریت ریسک کارآمد است. متاسفانه ریاضیات به ما اجازه نمی‌دهد عملکرد آینده یک سیستم معامله‌گری را پیش‌بینی کنیم. تنها کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که داده‌های تاریخی جمع‌آوری شده را براساس استراتژی خود تست و مطالعه کنیم. فرمول امید ریاضی مثبت چیزی شبیه به این خواهد بود:

در این معادله W مقدار متوسط معاملاتی است که موفق بوده است. L مقدار متوسط معاملاتی است که ناموفق بوده‌ است و P احتمال موفقیت معاملات است. مثلا اگر ما همیشه در معاملاتمان ریوارد به ریسک یک اعمال کنیم نسبت W به L می‌شود ۱ ؛ حال اگر از هر ۵ معامله ما، ۳تا سودده باشد p می‌شود ۶۰ درصد؛ آنگاه امید ریاضی برابر ۰.۲ خواهد بود که مثبت است و نشان‌دهنده سودده بودن استراتژی است.

به یاد داشته باشید که امید ریاضی ذاتا پیش‌بینی‌کننده نیست، اما یک سیستم با امید ریاضی مثبت مبنایی برای معاملات موفق است. عنصر مهم دیگر مدیریت صحیح ریسک است. قرار گرفتن در معرض ریسک چیزی نیست که بتوانیم از آن فرار کنیم اما می‌توانیم آن را با ابزاری مانند حجم معامله، نسبت ریسک به ریوارد و حد ضرر کنترل کنیم.

مدیریت ریسک این امکان را فراهم می‌کند که باکمک یک سیستم معاملاتی با «امید ریاضی مثبت» (فرمول بالا) و ریسک کنترل شده بتوانیم سودهای بدست آمده را به حداکثر برسانیم. وقتی می‌توانید از ابزارهای در دسترستان به سودآوری برسید، چرا چنین نکنید؟ یک معامله‌گر موفق به دنبال چراغ جادو (یک سیستم معاملاتی با ۱۰۰ درصد موفقیت) نمی‌گردد بلکه واقع بینانه نگاه می‌کند. چنین فردی در فرایند سودآوری همواره به احتمالات نیز نیم نگاهی دارد.

بازی احتمالات در معامله گری

وقتی صحبت از مقوله ی احتمالات می شود، اکثر ما به یاد مثال پرتاب سکه می افتیم که ۵۰ درصد احتمال دارد شیر و ۵۰ درصد احتمال دارد خط بیاید. آیا می توان مقوله ای، به سادگی پرتاب سکه را به طور موثری بر بازار بورس هم اعمال کرد؟

این کار دست کم می تواند به طرق مختلف ابزاری برای ورود به بازار ها را در اختیارمان بگذارد. البته باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که برداشت و تصورات نادرست یک معامله گر درباره ی مقوله ی احتمالات می تواند دلیل اصلی ضررهای وی در بازار باشد!

مقاله ی حاضر مقدمه ای درباره ی احتمالات در معامله گری و بخشی جدایی ناپذیر از نظام مالی، یعنی مقوله ی آمار، است که عموما نادیده گرفته شده است.

از واژه ی آمار نترسید؛ در این مقاله سعی می کنیم نکات لازم را به زبان ساده و به دور از اعداد و فرمول های زیاد توضیح دهیم…

درک فلسفه پرتاب سکه

در یک بازه ی زمانی کوتاه مدت هر اتفاقی ممکن است روی دهد. به همین دلیل است که می توان قیاس پرتاب سکه را در مورد بازار سهام هم به کار برد.

فرض کنید که قیمت یک سهم می تواند به همان راحتی که بالا می رود، پایین بیاید. با این حساب، احتمال کسب سود در یک معامله ۵۰درصد خواهد بود. با اینکه امیدواریم امروزه کسی در بازه های زمانی کوتاه مدت معاملات تصادفی انجام ندهد، کار را با این سناریو شروع می کنیم: اگر مانند مثال سکه، احتمال کسب سود با احتمال ضرر در یک معامله برابر باشد، آیا با وقوع متوالی چند سود یا ضرر، می توانیم نتایج آتی را پیش بینی کنیم؟

خیر. بر اساس معاملات تصادفی این کار امکان پذیر نیست؛ این تصور، اشتباهی رایج است و در هر معامله، صرف نظر از نتایج قبلی، احتمال سود یا ضرر ما ۵۰ درصد خواهد بود نه بیشتر!

تکرار و توالی، یعنی وقوع نتایج مشابه پشت سر هم در رخدادهایی با احتمال وقوع ۵۰/۵۰ پیش می آید. در ادامه جدولی را مشاهده می کنید که احتمالات وقوع چنین تکرارهایی را نشان می دهد.

رخداد
احتمال ٪

درست اینجاست که ما با مشکل مواجه می شویم. فرض کنید ما تا کنون پنج معامله متوالی سودده داشته ایم. طبق جدول بالا، که احتمال درست یا اشتباه بودن تصمیم ما طی پنج مورد متوالی بر اساس احتمال ۵۰ درصدی را نشان می دهد، ما تا اینجای کار واقعا بر احتمالات پیروز شده ایم.

مطابق جدول، احتمال کسب سود در ششمین معامله خیلی کم است اما در عمل، اصلا اینطور نیست؛ احتمال موفقیت ما کماکان ۵۰ درصد است نه بیشتر! مردم با عدم درک این موضوع میلیون ها تومان پول بی زبان را در بازار بورس از دست می دهند و ضرر می کنند؛ دلیلش هم اینست که احتمالاتی که در جدول می بینید، بر اساس رخدادهای آتی نامشخص و احتمال وقوع آنها محاسبه شده اند.

وقتی که ۵ بار پشت سر هم موفق به کسب سود می شویم، آن معاملات دیگر نامشخص نیستند. در نتیجه، معامله ی بعدی ما یک توالی جدید را می سازد و ما هر بار باید از بالای جدول شروع کنیم؛ که این یعنی احتمال کسب سود در هر معامله ای ۵۰ درصد است!

دلیل اهمیت زیاد این موضوع اینست که اغلب، وقتی معامله گران وارد بازار می شوند، اشتباها یک رشته از سود یا ضررهای متوالی شان را به مهارت یا عدم مهارتشان ربط می دهند که درست نیست.

فرقی نمی کند با معامله گری روبرو باشیم که در کوتاه مدت معاملات متعددی انجام می دهد یا اینکه با سرمایه گذاری مواجه باشیم که افق بلند مدتی دارد و به چند معامله محدود در طی سال اکتفا می کند؛ در هر دو صورت باید بدانیم که نتایج معاملات آنها باید به طُرق متفاوتی تحلیل شوند تا بفهمیم آیا آن معامله گران صرفا شانس آورده اند یا مهارتشان دلیل اصلی موفقیتشان بوده است. هر چند در اینجا تصمیم ندارم بحث های پیچیده ی آمار و احتمالات را برایتان باز کنم اما یادمان باشد که در همه اوقات می توان از آمار بهره جست.

نتایج بلند مدت

مثال بالا، معامله ای با احتمال موفقیت یا شکست ۵۰ درصدی در یک بازه ی زمانی کوتاه مدت را نشان داد. اما ایا می توان چنین مثالی را در مورد معاملات بلند مدت هم به کار برد؟

این کار تا حدی ممکن است؛ معامله گری که با افق بلند مدت اقدام به خرید می کند، معاملات محدود تری انجام خواهد داد و در نتیجه، ما به زمان بیشتری برای گردآوری داده ها از معاملات نیاز خواهیم داشت تا بفهمیم دلیل موفقیت وی صرفا شانس یا مهارت های وی بوده است.

ممکن است معامله گری که با دید کوتاه مدت فعالیت می کند، در هفته ۳۰ معامله انجام دهد و به مدت دو سال به صورت ماهانه شاهد سود باشد. آیا چنین معامله گری با مهارت های خود توانسته است بر احتمالات فایق آید؟

با در نظر گرفتن احتمال وقوع و تکرار ۲۴ ماه پرسود (که تقریبا غیرممکن به نظر می آید) می توان مهارت وی را دلیل موفقیتش دانست.

سرمایه گذاری که با دید بلند مدت طی دو سال گذشته اقدام به انجام ۳ معامله کرده است که منجر به کسب سود شده است را چطور ارزیابی می کنید؟ آیا دلیل موفقیت های این معامله گر هم مهارت های وی بوده است؟

الزاما اینطور نیست. در حال حاضر، این معامله گر ۳ بار پشت سر هم موفق شده است ولی با توجه به مقوله ی احتمالات تصادفی، می دانیم کسب چنین نتیجه ای آن چنان دور از دسترس نبوده است!

نکته مهم اینست که مهارت صرفا در تصمیمات کوتاه مدت منعکس نمی شود (تعریف کوتاه مدت با توجه به استراتژی معامله گری از یک روز تا یک سال متغیر است) ؛ بلکه می توان آن را در بلند مدت نیز تشخیص داد.

ما فقط به داده های کافی نیاز داریم تا بفهمیم آیا یک استراتژی به اندازه کافی جهت غلبه بر احتمالات تصادفی قدرت داشته است یا خیر. اما حتی با وجود داشتن چنین داده هایی باید بخاطر داشته باشیم که بازه یک ماهه و یک ساله ای که معاملات در آنها انجام می شوند هم مانند هر معامله ای یک رخداد و رویداد تلقی می شوند!

اکیدا توصیه می کنم مطلب: چطور مطمئن شویم که معاملاتم سودده خواهد بود؟ را مطالعه کنید تا پی به ماهیت تصادفی نتایج معاملات ببرید!

معامله گری که طی هفته ۳۰ معامله انجام داده است، به دفعات قابل توجهی بر احتمالات روزانه و ماهانه غلبه کرده است. اثبات موفقیت یک استراتژی ظرف چند سال می تواند تمامی تردید ها درباره ی وجود شانس در معاملات را از بین ببرد.

اثبات سودآوری استراتژی معاملاتی معامله گری که دیدگاهی بلند مدت دارد و معاملاتش بیش از یک سال به طول می انجامد، در بازه ی زمانی بلند مدت تر و تحت شرایط بازار، به چند سال زمان نیازد دارد.

وقتی که ما تمامی چارچوب های زمانی و شرایط بازار را لحاظ می کنیم، می توانیم بفهمیم چگونه در تمامی چارچوب های زمانی سود کنیم و چگونه احتمالات را به نفع خودمان به پیش ببریم و به احتمال برد بالاتر از ۵۰درصد دست پیدا کنیم. البته باید بگویم که اگر میزان سود کسب شده از میزان ضرر یبشتر باشد، کسب سود در کمتر از ۵۰ درصد اوقات، دیگر خللی در روند معاملاتی معامله گر ایجاد نخواهد کرد.

معامله گران موفق چطور پول در می آورند؟

همه می دانیم که کسب سود در بازارها بر اساس وقوع چند برد متوالی و شانسی نیست. اما سوال اینست که ما چطور می توانیم از احتمالات به نفع خودمان بهره ببریم؟ کسب سود از دو تفکر و برداشت عمده ناشی می شود:

  • مورد اول به کسب سود در تمامی چارچوب های زمانی یا حد اقل تعداد بردهای بیشتر اشاره دارد که در بالا بدان اشاره شد.
  • برداشت دوم، به وجود روند در بازارها اشاره می کند که منجر به فاصله گرفتن رفتار بازار از مثال پرتاب سکه یا همان قمار و معاملات شانسی می شود.

قیمت های سهم طی دوره هایی تمایل به سمت و سوی خاصی دارند و بازار مکررا شاهد وقوع چنین روند ها و تمایلاتی بوده است. این امر برای افرادی که با علم آمار آشنا هستند، نشان دهنده ی وجود روندهای قیمتی در سهم است.

به این ترتیب، ما با یک منحنی احتمالات مواجه خواهیم بود که البته همانند منحنی زنگوله ای، شکل قرینه ای ندارد و به سمت و سویی بیشتر از نقطه ی میانه متمایل است؛ این یعنی معامله گران می توانند در صورت استفاده از روند ها حتی در یک چارچوب زمانی بسیار کوتاه مدت هم به صورت مستمر سود کنند.

مَخلصِ کلام

اگر روندها واقعا وجود دارند، و ما (به علت تاثیرگذاری تعصب و گرایش در آن معاملات که خود را در روند نشان خواهند داد،) دیگر نتوانیم به صورت تصادفی به نمونه گیری از داده ها بپردازیم، چرا مثال شانس ۵۰ درصدی که در بالا بیان شد، کماکان مفید خواهد بود؟

دلیل این امر با ارزش بودن درس ها و نکاتیست که می آموزیم. یک معامله گر نباید صرفا به دلیل کسب سود در چند دوره متوالی – که ممکن است ناشی از مهارت های وی هم نباشند، میزان خرید خود را افزایش دهد یا ریسک بیشتری را متحمل شود. همچنین او نباید میزان خرید خود را بعد از تجربه ی یک روند طولانی کسب سود، کاهش دهد.

این اطلاعات می تواند خبر خوبی برای معامله گران تازه کار باشد زیرا به آنها نشان می دهد که شاید دلیل ضرر آنها به ایراد یا مشکلی در سیستم معاملاتیشان برنگردد (یا اینکه دریابند سیستمشان صرفا به اصلاحاتی نیاز داشته باشد) و آنها فقط شاهد وقوع و تکرار نتایج بد هستند.

البته این خبر می تواند افرادی که اخیرا مدام سود کرده اند را کمی نگران کند و منجر به بازبینی مکرر استراتژی هایشان به منظور حفظ روند کسب سودشان شود؛ هر چند این نکته برخی اساتید تازه به دوران رسیده را نیز به چالش می کشد!

همچنین، این اطلاعات می تواند در تحلیلِ سودِ صندوق های سرمایه گذاری به سرمایه گذاران کمک کند. نتایج معاملاتی منتشر شده اغلب نشان دهنده ی سود های متغیر در بازه های زمانی می باشند؛ بالابردن اطلاعات آماری می تواند در درک اینکه آیا روند کسب سود ادامه خواهد یافت یا اینکه صرفا تصادفی بوده است به ما کمک کنند.

پوکر بازی در معامله گری

به نظر شما معامله در فارکس مانند بازی پوکر است؟ این سوالی است که اکثرا می­ شنویم، البته اگر بخواهیم به ­طور حرفه ­ای به این قضیه نگاه کنیم خواهیم فهمید که شباهت‌هایی بین معامله ­گری و بازی پوکر وجود دارد، چون هر دو حرفه با احتمالات و ریسک دست و پنجه نرم می­کند.

با این حال، می‌توان گفت که بهترین بازیکنان پوکر ویژگی‌هایی دارند که می‌توانند با آن به خوبی به دنیای معامله­ گری وارد شوند. پس اجازه دهید تا نگاهی به این سه نکته اصلی بیندازیم:

1. مدیریت دارایی (پول):

در پوکر، بازیکن سعی دارد تا با محاسبه شرط‌هایی که می­زند و براساس دستی که دارد، موجودی خود را افزایش دهد یا به عبارتی به دنبال برد آن دست است. به طور مشابه، هدف ما در معامله ­گری رشد سرمایه اولیه خود با به خطر انداختن بخشی از حساب­ مان در این بازار است.

پس به عنوان یک پوکرباز و یک معامله­ گر، باید بازی احتمالات در معامله گری بدانیم تا چه مقدار برای ماندن در این بازی نیاز به ریسک کردن داریم. همانطور که اصطلاحا در پوکر "all in” منجر به یک پیروزی بزرگ و یا خروج زودهنگام از میز می ­شود، قمار کردن روی یک معامله سنگین نیز می‌تواند عواقب بدی مثل خالی شدن حساب معاملاتی به همراه داشته باشد.

علاوه بر این، ریسک کردن به تنهایی کافی نیست، بلکه باید بدانیم که کجای بازی ارزش ریسک کردن را دارد. پوکر بازان بزرگ منتظر فرصت­ ها می ­مانند تا بتوانند بازی را به نفع خود تمام کنند.

در فارکس، باید بدانیم که چه زمانی باید به حجم معاملات اضافه کنیم، چه زمانی از معاملات ضررده خارج شویم و چه زمانی گوشه ­ای بنشینیم و منتظر یک موقعیت معاملاتی عالی بمانیم.

2. رفتارشناسی:

استراتژی پوکربازان حرفه‌ای بستگی زیادی به رقیب روبروی او در بازی دارد. به عنوان مثال، وی قطعا زمانی که با یک رقیب آماتور روبرو می­ شود، نسبت به زمانی که در مقابل رقیب حرفه ­ای بازی می‌کند، متفاوت خواهد بود. نزدیکی با رقبا نیز می‌تواند به پوکربازان حسی متمایز بدهد، چون شناخت رقیب مزیتی بزرگ و متمایز محسوب می­ شود.

در معامله­ گری هم، مهم است که ویژگی‌ها و رفتارهای بازارهایی که در آن معامله می‌کنیم را بدانیم، چونکه شناخت رفتار بازار، عاملی است که باعث برتری ما در این عرصه خواهد شد.

3. کنترل احساسات:

بهترین پوکربازان بر هنر کنترل احساس مسلط­ اند، زیرا نشان دادن اضطراب و یا هیجان در پای میز بازی، می تواند برای آن­ها گران تمام شود.

ما به عنوان یک معامله­ گر، باید تلاش کنیم تا اسیر هیجانات نشویم. اگرچه برای معامله­ گران کنترل احساسات آسان‌تر است، چون بصورت فیزیکی فردی روبروی ما نیست تا از احساسات ما باخبر شود.

شاید که نه، قطعا با یک ضرر ناراحت می ­شویم و با یک سود خوشحال، اما به احساسات خود اجازه ندهیم تا روی معاملات مان و تصمیما­ت مان تاثیر بگذارد.

همچنین به شما پیشنهاد می کنم تا مطالب دیگر و تحلیل های بنده را از طریق کانال شخصی ام در تلگرام دنبال کنید .

اثر تیپ شخصیتی بر معامله گری

تا حالا شده پیش خودتون فکر کنید که تفاوت بین تریدرهای مختلف چیه؟ چرا افراد مختلف با یک استراتژی مشابه، مثل هم نتیجه نمی گیرند؟ یا اینکه می خواهید بدانید که معامله گری مناسب شما هست یا خیر؟ شاید پاسخ این سوال را بتوانیم در تفاوت تیپ شخصیتی افراد و به تبع اون نقاط ضعف و قوت متنوع افراد جستجو کرد.

در زمینه معامله گری، احتمالا به این بر می خورید که افرادی که توانایی ریاضیاتی و محاسبات آماری بیشتری دارند در ترید به نسبت موفق ترند. این افراد معمولا به یک سبک بازی مشابه گرایش دارند که می توان از پوکر نام برد.

خب اگر این بازی و معامله گری را با هم مقایسه کنیم، به چند نکته مشترک در بین افراد موفق می رسیم:

  • ذهنیت مناسب درک ریسک و پاداش.
  • تصمیم گیری در شرایطی که اطلاعات ناکاملی دارند.
  • دانستن زمان مناسب برای شرط بندی و از آن مهمتر اینکه چه زمانی شرط نبندند.
  • اهمیت دادن به مدیریت سرمایه.

شرط بندی یا بت در مسابقات ورزشی هم به معامله گری شباهت دارد. شما باید آمار و ارقام را ارزیابی کنید و با فهم اینکه چه چیزهایی در بازار زیر ارزش خود قرار دارند شرط ببندید. معامله گری همچون بت و غیره، بازی شانس و احتمال هستش. شما باید با احتمالات، ارزش مورد انتظار و مفهوم توزیع و … آشنا شوید.

در زمان شیوع پاندمی کرونا ورزش ها به صورت جهانی به حالت تعلیق درآمدند و کازینوها بسته شدند. اکثر افراد در مرحله فاصله گذاری در خانه مانده بودند. به علاوه، صرافی و بروکرها خدمات بدون کارمزد خودشان را گسترش دادند. پس فرصت مناسبی برای ورود خیل عظیمی از افراد به بازارهای مالی ایجاد شد. این افراد با تیپ های شخصیتی متفاوت جذب معامله گری می شوند و تفاوت هایی در نحوه عملکرد این افراد وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم.

تفاوت بین افراد

در یک مجموعه مدیریت سرمایه گذاری هم، اینکه چه شخصی در چه موقعیتی بهترین عملکرد را دارد بسیار حائز اهمیت است. فردی که در بخش سرمایه گذاری فعالیت می کند (گرایش به تفکر منطقی) با شخصی که در بخش خدمات مشتریان (مهارت های ارتباطی و بین فردی اهمیت زیادتری دارد) و یا در بخش فروش و بازاریابی کار می کند متفاوت است.

حتی در بخش سرمایه گذاری نیز افراد یک تیم در نقاط قوتشان تفاوت دارند. برخی ممکن است در یک روش تفکر یا موضوع خاص تبحر داشته باشند، در حالیکه برخی دید جامع تری به قضایا داشته باشند و در زمینه استراتژی مهارت داشته باشند. نکته مهم این است که در درجه اول نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم و هماهنگ با آن عمل کنیم.

مطالب دیگر که ممکن است مفید باشد:

تیپ شخصیتی در قالب MBTI

یکی از رایج ترین تعیین راه های تعیین تیپ شخصیتی، تست MBTI می باشد که اطلاعاتی در مورد نحوه مدیریت انرژی، پردازش اطلاعات، نحوه تصمیم گیری و به صورت کلی مدیریت زندگی افراد بدست می دهد.

افراد به چهار دسته کلی درون گر (Introvert) یا برون گرا (Extrovert)، حسی (Sensing) یا شهودی (Intuitive-N)، فکری (Thinking) یا احساسی (Feeling)، و ساختارگرا (Judging) یا ادراکی (Perceiving) تقسیم می شوند. اگر چه اکثر افراد ترکیبی از هر چهار دسته را دارند، اما هر شخص در هر دسته یک گرایش غالب دارند که در جواب تست شما باید یک کلمه چهارحرفی مواجه می شوید که بیانگر همین گرایش غالب است.

برای مثال تیپ ENTJ، تیپ شخصیتی است که فردی را توصیف می کند که:

  • برون گرا
  • داشتن دید جامع در تفکر
  • ترجیح مسائل منطقی به احساسی و قضاوت شخصی در هنگام تصمیم گیری
  • تمایل به نظم و محیط های ساختارمند
  • درونگرا
  • متمرکز بازی احتمالات در معامله گری بر جزئیات
  • تصمیم گیری برپایه غریزه یا ندای درونی
  • تمایل به محیط های منعطف و بدون ساختار و خلاقانه

درست مانند اکثر شغل ها و کسانی که به یک زمینه مشخص جذب می شوند، تریدرها نیز تمایل دارند که یک تیپ مشخص برای تصمیم گیری و اقدام داشته باشند.

در ادامه به هر یک از چهار دسته فوق به صورت جزئی تر می پردازیم. در پایان هر بخش، برای هر دسته خصوصیتی که در ترید مهم هست را اشاره می کنیم.

درون گرا (I) یا برون گرا (E)

بُعد درونگرایی یا برونگرایی به شما کمک می کند که بدانید چگونه انرژی خود را مدیریت کنید. ترجیح و گرایش شما به درونگرایی یا برونگرایی به مواردی مانند زیر ارتباط دارد:

  • چه میزان خودتان را به راحتی یا آزادانه بروز می دهید.
  • تا چه حد به آسانی با دیگران ارتباط برقرار می کنید.
  • نحوه تعامل با دنیای پیرامونتان

اصولا، این بُعد اغلب به اینکه شما دوس دارید تنها باشید یا با دیگران وقت بگذرانید بستگی دارد. کسی که گرایش غالبش به درونگرایی است بیشتر به درون خود، افکار، ایده ها، خاطرات و تجربیات شخصی تمرکز دارد. اغلب اوقات، یک درونگرا ترجیح می دهد در یک محیط ساکت و آرام باشد تا در یک جمع شلوغ. این افراد تمایل زیادی به کم صحبت کردن و غرق شدن در تفکرات ذهنی خودشون دارند.

یک فرد با گرایش غالب درونگرا، تمرکزش بر دنیای بیرون است. آنها به راحتی با افراد دیگر ارتباط برقرار می کنند و زندگی اجتماعی پررنگ تری دارند. کسی که میل به گفتگو و مطرح کردن ایده هایش دارد احتمالا برونگرا می باشد. از آنطرف، یک درونگرا دوست دارد به صورت خصوصی فکر کند و ایده هایش را تنها زمانی که به بار نشسته اند مطرح کند.

برخی معامله گران درونگرا هستند، با حساب شخصی خودشان را ترید می کنند و یا در بخشی از یک شرکت ساختارمند فعالیت می کنند. برخی دیگر نیز در قالب یک تیم فعالیت می کنند و تصمیمات را به صورت جمعی می گیرند، جاییکه برونگرا ها بیشتر مورد توجه خواهند بود. برخی از افراد نیز بر نتورک و شبکه سازی خود تکیه می کنند و بیشتر کارشان را از طریق جلسه و تماس انجام می دهند.

نکته ای که در اینجا اهمیت دارد این است که به عنوان یکی از ملزومات تیمداری، باید شرایطی برقرار کنیم که تمام افراد با خصوصیات متفاوت بتوانند آنگونه که راحت هستند با یکدیگر تعامل داشته باشند.

بررسی هایی که تاکنون انجام شده رابطه معنی داری بین درونگرا یا برونگرا بودن و موفقیت در معامله گری دیده نشده است.

حسی (S) یا شهودی (N)

این بُعد نحوه پردازش اطلاعات شما را توصیف می کند. گرایش شما به حس یا شهودتان، نشان می دهد که آیا استایل تفکر شما به صورت سر راست و پیوسته است، یا به صورت خلاقانه و انتزاعی. افراد در هر گروه تمایل به یک سبک اطلاعات دارند. افراد حسی به جزئیات توجه دارند درحالیکه افراد شهودی به ایده ها و تفکر مفهومی علاقه مند هستند.

افراد حسی به دقیق بودن در موضوعات اهمیت می دهند اما یک فرد شهودی به صورت تقریبی به دنیا نگاه می کند و می تواند الگوها و روابط بین اجزای مختلف یک سیستم را تشخیص دهد. آنها ابتدا به کلیات فکر میکنند و بعدا راجع به جزئیات تصمیم می گیرند. شما می توانید این بُعد افراد را با توجه به اینکه به چه چیزی تمرکز دارند، متوجه شوید.

افراد تیپ شهودی احتمال اینکه در معامله گری موفق باشند زیاد است چون، توانایی پیش بینی اتفاقات و تغییرات آینده را دارند که جنبه حیاتی در ترید محسوب می شود. به طور کلی افراد تیپ N برای پوزیشن هایی که درگیر تغییرات زیاد هستند مناسب می باشند. آنها اغلب در راه اندازی پروژه های جدید و مدیریت سازمانهایی با تغییرات زیاد موفق می باشند.

در معامله گری، وارد پوزیشن شدن و سر و کار داشتن با مدیریت ریسک، حسابداری و تکمیل وظایف حیاتی مهم می باشد. اما بخش بزرگی از جنبه تصمیم گیری این است که همیشه همه چیز در حال تغییر می باشد. داشتن یک دید جامع و گسترده و دیدن تصویر بزرگ، کار کردن با آن و یاد گرفتن از تجربیات افراد دیگر بسیار حائز اهمیت می باشد.

از آنطرف، افراد تیپ حسی (S) در تمرکز بر فعالیت های روزانه و مدیریت کارهایی که تغییر زیادی نمی کنند بهتر هستند. آنها معمولا از اتفاقات ناگهانی بیشتر غافلگیر می شوند. البته اینگونه افراد قابل اتکا تر می باشند. اگرچه دایره تمرکز این افراد کوچکتر از افراد تیپ N می باشد که دید جامع تری دارند، اما نقشی که هر دو ایفا می کنند بسیار حیاتی می باشد. افراد تیپ N در ایده پردازی معاملات و تصویرسازی فرصت ها توانایی بیشتری دارند. البته برای واقعیت بخشی به این ایده ها و تصورات، توجه به جزئیات و نیز مدیریت مناسب ریسک اهمیت زیادی دارد که در این بخش افراد تیپ حسی بازدهی بهتری دارند.

اکثر تریدرهای موفق گرایش به سمت تیپ شهودی (N) دارند اگرچه هر دو جنبه در ترید مهم می باشد.

احساسی (F) یا فکری (T)

این دسته نحوه تصمیم گیری و در برخی موارد انعکاسی از ارزش های شخصی شما را توصیف می کند. بعضی افراد نیز این دسته را دوراهی “مغز در مقابل قلب” در تصمیم گیری در نظر می گیرند. این گرایش به اینکه شما چگونه ارزش های متضاد را اولویت بندی می کنید ارتباط دارد.

آیا زمانی که به دلیل و منطق تکیه می کنید احساس راحتی می کنید، یا احساسات، عواطف، ندای درون یا قضاوت های شخصی برای شما اولویت دارد؟ اگر شما یک فرد با گرایش T یا فکری باشید، احتمالا به تحلیل منطقی اتفاقات و درنظر گرفتن تمام فاکتورهای موثر در یک موقعیت مشخص علاقه مند هستید. این تیپ افراد می توانند به دنیا با دید غیراحساسی فکر کنند و نیز مشتاق رقابت با دیگران هستند و رسیدن به اهداف شخصی از اولویت بالایی برخوردار هست.

از آنطرف یک فرد با گرایش احساسی (F)، بیشتر بر روی هارمونی بین افراد تمرکز دارند. آنها در نقش هایی که نیازمند همدردی و همدلی، ساختن ارتباط و تماس های شخصی هست بهتر عمل می کنند. منابع انسانی و خدمات مشتریان نقش های رایجی هست که این گونه افراد در آن بازدهی بالایی دارند.

مکالمات بین افراد T و F اغلب خسته کننده می باشد چون روش تفکرات کاملا متفاوتی دارند.

همانطور که احتمالا متوجه شدید، در معامله گری گرایش به تیپ T اهمیت بیشتری دارد. در ترید کردن، احساسات مضر می باشد و تصمیم گیری برپایه ندای درونی، احساسات، فرضیات ناپخته و ایده هایی که آزموده نشده باشند بهای سنگینی دارد.

بنابراین، تریدرهای موفق گرایش بسیار زیادی به تیپ T دارند.

ادراکی (P) یا قضاوتی یا ساختارگرا (J)

این بُعد شخصیتی اینکه شما چگونه زندگی را مدیریت می کنید و ترجیح شما برای ساختار و نظم چه می باشد را توصیف می کند. ترجیح شما برای ادراک یا قضاوت، تمایل شما به ساختار، برنامه ریزی، زمان بندی و سازمان دهی کلی را توصیف می کند.

همچنین بازی احتمالات در معامله گری این موضوع به اینکه شما چگونه زمان خود را مدیریت می کنید و چه دیدگاهی به کاری که انجام می دهید دارید، بستگی دارد.

یک قضاوت کننده (که برنامه ریز هم نامیده می شود-تیپ J)، کسی است که ساختارمند، برنامه ریز و منظم می باشد. آنها دوست دارند که همه چیز را برنامه ریزی بکنند و از تغییرات ناگهانی بیزار هستند. آنها فعالیت در محیط های ساختارمند را ترجیح می دهند و خودشان را قابل اتکا و مسوولیت پذیر در نظر می گیرند. آنها یک نقشه دارند و به آن عمل می کنند.

یک فرد تیپ P منعطف تر می باشد و با تغییرات سازگارتر است. آنها بر روی چیزی که در اطرافشان رخ می دهد تمرکز می کنند و خودشان را تطبیق می دهند. این افراد می بینند که چه اتفاقی افتاده و به دنبال این هستند که چه عاملی موجب این اتفاق شده و اینکه چگونه باید واکنش نشان دهند. آنها فرصت ها را شناسایی می کنند و بعد از مقایسه، انتخاب می کنند. در حالیکه افراد تیپ J در ابتدا به این فکر می کنند که به چه چیزهایی می خواهند برسند و سپس برای آن برنامه ریزی می کنند.

افراد ادراکی چیزهای جدید را می بینند و مشتاق هستند که مسیر خود را با توجه به آن تغییر دهند. اما افراد J اینگونه نیستند و ترجیح می دهند به مسیر و برنامه قبلی خود پایبند باشند.

در معامله گری، داشتن هرکدام از این گرایش ها لزوما برتری خاصی ایجاد نمی کند. البته گرایش J در بین تریدرهای موفق بیشتر دیده میشود، اما به طور کلی آنها را می توان متعادل در نظر گرفت.

مزیت داشتن تیپ J در معامله گری، داشتن ساختار و برنامه، منظم بودن و قابل اتکا بودن می باشد. بهرحال، متعادل بودن با گرایش P نیز مفید می باشد. داشتن انعطاف و مشتاق بودن به سازگاری با تغییرات ناگهانی نیز اهمیت دارد.

مقالات مفید دیگر:

در بین تریدرهای موفق، NT رایج می باشد

شخصیت های دارای گرایش NT، حدود ده درصد از جمعیت را تشکیل می دهند، اما درصد زیادی از تریدرهای موفق را می سازند. افراد تیپ N به دیدن تصویر بزرگ و پیش بینی اتفاقات و فرصت ها قبل از اینکه پیش بیایند شناخته می شوند. ترجیح T نیز به جای احساسات، عواطف و قضاوت های شخصی، استفاده از تحلیل منطقی در معیار تصمیم گیری می باشد. درونگرایی یا برونگرایی نیز در معامله گری شاید آنچنان اهمیت نداشته باشد.

به طور کلی، برای معامله گران وجود تعادل بین گرایش P (سازگار، داشتن دیدگاه های جدید) و J (برنامه ریزی، ساختار و …) می تواند راهگشا باشد.

تقریب و تفکر مفهومی در معامله گری

تریدرها باید در تقریب زدن مهارت داشته باشند. معامله گری بازی احتمالات و توزیع خروجی های بالقوه می باشد. اکثر افراد با عدم قطعیت و این ایده که آنها چیزی را نمی دانند و نمی توانند با دقت نیز بدانند، دچار چالش هستند (برای مثال، قیمت یک سهم در یک نقطه مشخص در آینده).

تریدرها باید این نکته را قبول کنند که نکاتی که آن ها نمی دانند، از چیزهایی که می دانند و یا می توانند بدانند به مراتب بیشتر است. توجه وسواس گونه به دقت، نداشتن دید جامع، داشتن قضاوت های اشتباه و درگیر بودن با تفکر سیاه و سفید، نکاتی است که باعث می شود افراد در معامله گری دچار چالش باشند. افراد باید تفکر مفهومی را در خود تقویت کنند.

به طور مثال، زمانی که اکثر مردم می خواهند دو عدد را در ذهنشان ضرب کنند، مثلا 628 در 109، زمان زیادی را صرف می کنند، اشتباه می کنند و به زحمت این کار را انجام می دهند. اما یک راه دیگر نیز وجود دارد که مثلا عدد 628 را به 650 و 109 را به 100 گرد کنیم و عدد تقریبی 65000 را بدست آوریم (عدد دقیق 68452). در نظر داشته باشید برای سود کردن در بازارهای مالی نیازی به این دقت وسواس گونه نمی باشد و داشتن یک تقریب مناسب بسیار مفید و کافی می باشد.

تریدرها علیرغم سروکار داشتن با قیمت، کمیت و مقادیر پولی، همیشه با تقریب ها کار می کنند. برای مثال، اگر نیاز به خرید 2800 سهم با قیمت 840 تومان دارید، می دانید که چیزی در حدود دو میلیون و چهارصد هزار تومان نیاز دارید (رقم دقیق 2352000 می باشد).

شما به عنوان یک تریدر باید یک سطحی از دانش را در اختیار داشته باشید تا بتوانید درک کلی از قضایا داشته باشید و تصمیم های بهتری بگیرید. البته این موضوع به ماهیت تصمیم بستگی دارید، به عنوان مثال:

  • نوع تصمیم
  • چقدر زمان دارید
  • مزایا و معایب
  • آیا تصمیم خود را بدون جریمه می توانید تغییر دهید؟
  • نسبت به زمانی که میگذارید چقدر سود می کنید؟

نتیجه گیری

آنهایی که در داشتن دید جامع و تصویر بزرگ در معاملات بهتر عمل می کنند دارای گرایش غالب N و T می باشند. کسانی که در عمل کردن به ایده ها و اجرایی کردن آنها مهارت دارند، دارای گرایش غالب N و S می باشند. مدیریت ریسک نیز مناسب کسانی است که شخصیتشان به تیپ S و T گرایش دارد. گرایشات P و J نیز اثر چندانی بر روی معاملات شخص ندارد.

البته مطالب فوق نفی کننده قابلیت موفقیت افراد مختلف با هر نوع تیپ شخصیتی نیست و هر شخص با آموزش، تمرین و ممارست در هر زمینه ای قادر به موفقیت خواهد بود. اما شناخت خود و داشتن دیدگاه درست نسبت به توانایی ها و نقاط ضعف و قوت، و انتخاب مسیر درست می تواند تا حد زیادی در زمان و هزینه افراد صرفه جویی کند.

احتمالات و رویدادهای تصادفی در بازارهای مالی

احتمالات در بازارهای مالی

رویدادهای تصادفی از جمله مهمترین عواملی هستند که در عین حالی که تاثیرات زیادی بر بازارهای مالی دارند، ولی در روش‌های تحلیلی کمرنگ شده‌اند و گاها بازی احتمالات در معامله گری می‌بینیم سرمایه‌گذاران و تحلیلگران فقط به جنبه های تکنیکال، بنیادی و روانشناسی می‌پردازند و این مورد را فراموش کرده اند. اندیشیدن در حوزه احتمالات کمی مشکل است. تفکر در حوزه احتمالات به دو لایه از اعتقادات نیاز دارد که از لحاظ سطحی مخالف یکدیگر به نظر میرسند.

احتمالات در بازارهای مالی

لایه های حوزه احتمالات و رویدادهای تصادفی

لایه اول را لایه سطح میکرو می‌نامیم. در این سطح شما باید به بی ثباتی و غیرقابل پیشبینی بودن هر معامله اعتقاد داشته باشید. این یعنی که شما نمی توانید از ابتدا بدانید که معامله گران دیگر چه رفتار و روشی را برای این معامله خود انتخاب کرده اند تا اینکه بازار حرکت کند و نتیجه را ببینید. نکته‌ای که هست اینه که متغیرهای زیادی روی هر بازار و معامله ای اثر گذار هستند و این متغیرها از قبل قابل شناخته شدن و کنترل نیستند که بتوان نتایج را بر اساس آنها پیشبینی کرد.

لایه دوم سطح ماکرو است. در این سطح شما باید به این معتقد باشید که نتایج یکسری معاملاتی که انجام می دهید در نهایت قابل پیشبینی است. درجه پیشبینی این نتایج بر پایه متغیرهای ثابتی است که از ابتدا شناخته شده اند و مشخص می‌کنند که در یک سری موقعیت‌های خاص می‌توان نتایج مشابه را حدس زد. این لایه می‌گوید اگر تعداد دست‌های بازی به اندازه کافی باشد هر کسی که لبه خود را رعایت کند با پیروزی های بیشتری نسبت به شکست بازی را به پایان می برد. جالب است بدانید که اعتقاد به غیر قابل پیشبینی بودن در لایه میکرو و همزمان اعتقاد به پیشبینی بازی در سطح ماکرو قابلیتی است که صاحبان کازینوها و قماربازان حرفه‌ای را در کار خود موفق کرده است.

احتمالات در بازارهای مالی

مقایسه الگوهای رفتاری معامله گران و قماربازان

یک معامله گر و قمارباز با یک سری متغیرهای شناخته شده و شناخته نشده سرو کار دارد که نتیجه هر رویداد از معامله یا قمار را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در بازی قمار متغیرهای شناخته شده شیوه بازی فرد است. درمعامله گری متغیرهای شناخته شده تحلیل بازار توسط معامله گران است. این یعنی که الگوهای رفتاری افراد در بازار ها در یک بازه زمانی که مرور می‌کنیم قابل پیشبینی است. یعنی گروهی از افراد که روزها و هفته‌ها با یکدیگر در تعامل هستند چنین الگوهای رفتاری‌ایی را ایجاد می‌کنند که مرتبا تکرار می‌شود. این الگوهای رفتاری در بازارهای مالی با خط روند، میانگین متحرک، اسیلاتورها و غیره کشف و مشاهده می‌شوند.

احتمالات در بازارهای مالی

نقش ابزارها در معامله گری

ابزارهای تحلیل برای معامله بازی احتمالات در معامله گری گر لبه ها را در هر معامله به نفع معامله گر قرار می دهند، همانطوری که شیوه بازی این شرایط را برای کازینو فراهم می کند. مورد بعدی اینه که متغیرهای ناشناخته ای وجود دارند که نتیجه هر بازی را تحت تاثیر قرار می‌دهند. این متغیرها در بازی تحت نرد ریختن تاس، در بازی پاسور ، برزدن ورق‌ها در معامله گری نیز اخبار و اتفاقات سیاسی و بازی احتمالات در معامله گری اقتصادی که ناگهان رخ می‌دهد، می‌باشند. چون در بازارهای مالی نتیجه هر معامله تحت تاثیر معاملات سایرین است بنابراین نتیجه هر معامله غیرقابل پیشبینی است و نتیجه یک معامله مستقل از دیگر معاملات است.

احتمالات در بازارهای مالی

معامله گری در لحظه

معامله گرانی که با حوزه احتمالات جلو می روند تقریبا با یک دیدگاه در بازار رفتار می‌کنند. در سطح میکرو آنها اعتقاد دارند که هر معامله یا لبه یک موقعیت منحصر به فرد است. و اینکه بازار ممکن است دقیقا نموداری مشابه لحظه قبل داشته باشد و محاسبات انها برای تعیین هر لبه می‌تواند از یک لبه تا لبه دیگر یکسان باشند. اما نتیجه می‌گوید که از یک لحظه تا لحظه دیگر یکسان نیست.

حالا شاید بپرسید چرا؟ برای اثبات این مورد باید بگوییم که برای اینکه نتیجه‌ای مانند الگوی قبلی شود نیاز به این است که همان معامله گران قبلی و با همان تفکر و برداشتی که از بازار در آن موقعیت داشته‌اند باید وارد بازار شوند که احتمال یه چنین موردی غیر ممکن است. مهمترین عامل برای موفقیت شما در معامله گری عوامل روانشناختی هستند.

اصل نکته در اینجا این است که درسته که الگوها مشابه هم رفتار می‌کنند ولی داستان اینه کسانیکه این الگوها را تشکیل می دهند یا می‌بینند هر دفعه عوض می شوند و افراد متفاوت با رفتار و برداشت‌های متفاوت در لحظه وارد یک معامله می‌شوند و همین باعث می شود الگوی حاضر پتانسیل این را داشته باشد که بتواند متفاوت با الگوی مشابه قبلی رفتار کند. پس جریان های متغیرهای ناشناخته و شناخته شده باعث به وجود آمدن یک محیط احتمالی می شود که هیچگاه نمی‌توانیم با اطمینان بگوییم که چه رخ خواهد داد.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.